عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6933 /
۱۴۰۰ شنبه ۴ دي
|
پایانی غیرمنتظره برای پدیده اتریشی بارسلونا
الماسی که تراش نخورد!
وقتی بارسلونا در جولای 2021 انتقال قرضی یوسف دمیر از راپیدوین را اعلام میکرد، همگان تصور میکردند آبیاناریها یک جواهر پنهان را به نیوکمپ آوردهاند؛ سال میلادی هنوز به پایان نرسیده که رسانههایی مثل مارکا و آاس گزارش دادهاند دمیر به احتمال فراوان، دیگر پیراهن بارسا را به تن نخواهد کرد.
دمیر که با حضور در آکادمی راپیدوین از 10 سالگی، نامی در این باشگاه برای خود دست و پا کرده و در دسامبر 2019 نخستین بازی حرفهای خود را برای راپید انجام داده بود، در حالی به بارسا پیوست که چند ماه قبل (مارس 2021) و قبل از رسیدن به 18 سالگی پیراهن تیم ملی اتریش را نیز در یک بازی مقدماتی جامجهانی (مقابل جزایر فارو) به تن کرده بود. این کارنامه برای بازیکنی که یک ماه قبل از عقد قرارداد با بارسلونا تازه شمع تولد 18 سالگی را فوت کرده بود، اقدام آبیاناریها را برای به چنگ آوردن او منطقی و برنامهریزی شده نشان میداد؛ امضای قراردادی قرضی و یکساله به ارزش 500 هزار یورو، همراه با بند اجباری دائمی شدن قرارداد به ارزش 10 میلیون یورو به شرط انجام 10 بازی برای تیم نخست باشگاه.
دمیر در هفته دوم لالیگا نخستین بازی خود را برای بارسلونا انجام داد و در 28 دقیقه پایانی نبرد با بیلبائو به زمین آمد. پس از یک هفته نیمکتنشینی، دمیر در مقابل گرانادا برای نخستین بار در ترکیب ثابت بارسا قرار گرفت تا به نظر او در حال طی کردن همان روندی باشد که برایش به نیوکمپ آمده بود. همه اینها در حالی اتفاق میافتاد که قرار بود نام دمیر در میان بازیکنان تیم دوم بارسا ثبت شود اما در آخرین روز نقل و انتقالات تابستانی، دمیر تبدیل به بازیکن تیم نخست شد و پیراهن شماره 11 سابق عثمان دمبله را هم در اختیار گرفت.
وینگر چپپای ترکتبار (خانواده او از ترابزون ترکیه میآیند) کمکم در حال اثبات خود به تیم رونالد کومان بود اما تغییر سرمربی و حضور ژاوی، این مسیر را با خلل مواجه کرد. اگرچه ژاوی همواره از تمرکز خود بر جوانان صحبت کرده و در بازیهای اخیر نیز با اتکا به آنها، وعدههای خود را عملی کرده اما به نظر در نقشههای ژاوی جایی برای یوسف دمیر وجود نداشته است.
دمیر از زمان حضور ژاوی، 3 بار برای بارسا بازی کرده و تنها در یکی از این مسابقات، در ترکیب ثابت بلوگرانا حضور داشته است؛ بازی 66 دقیقهای مقابل بنفیکا در هفته پنجم مرحله گروهی لیگ قهرمانان که با یک شوت به تیر دروازه حریف پرتغالی برای دمیر همراه بود؛ دو بازی دیگر او تحت هدایت ژاوی، لحظاتی برای فراموشی بودهاند؛ 2 دقیقه بازی برابر اسپانیول در نخستین حضور «مهندس» روی نیمکت و حضور در 4 دقیقه پایانی نمایش کابوسوار بارسا در لیگ قهرمانان که با شکست 3 بر صفر مقابل بایرنمونیخ در آلیانز آرنا همراه بود.
پس از بازی چند ثانیهای مقابل اسپانیول، دمیر در 3 مسابقه بعدی بارسا در لالیگا (ویارئال، بتیس، اوساسونا) به طور کامل روی نیمکت نشست و نمایش درخشان جوانان بارسا در پیروزی 3 بر 2 مقابل الچه را به علت ناراحتی معده از دست داد. با استناد به اطلاعیه پزشکی بارسا، بازی مقابل الچه تنها مسابقهای بود که دمیر با ناراحتیاش از دست میداد اما او از فهرست بازی مقابل سویا نیز خط خورد تا سناریوی بارسا برای رهایی از او در حال تکمیل باشد.
با نزدیک شدن به ژانویه، دمیر در 9 بازی و برای 290 دقیقه پیراهن بارسلونا را به تن کرده و یک بازی تا دائمی شدن اجباری قرارداد و الزام بارسا به پرداخت 10 میلیون یورو فاصله دارد؛ مسابقهای که از نگاه مارکا، هرگز از راه نخواهد رسید. چرا که در این شرایط بد اقتصادی، بارسا دمیر را مهرهای نمیبیند که بخواهد چنین هزینهای را برایش پرداخته و نامش را در فهرست پرداخت دستمزدها نیز داشته باشد. به این ترتیب و با فاصلهای اندک تا دائمی شدن قرارداد، دمیر چمدانهایش را برای بازگشت به وین خواهد بست.
کیفیت دمیر از روزهای حضور در راپیدوین نشان میدهد او در صورت بازگشت احتمالی به اتریش نیز برای مدت زیادی در آنجا نخواهد ماند؛ چرا که او همین حالا مشتریانی در لیگهای معتبر اروپایی داشته و دیلیمیل، بایرلورکوزن و آینتراختفرانکفورت را جدیترین مشتریان او در بوندسلیگا نامیده است.
خارج کردن نام دمیر از فهرست، تنها گوشهای از ژانویه شلوغ بارسا را شکل خواهد داد؛ ژانویهای که بارسا قرار است به بهای اضافه کردن مهرههایی نظیر فران تورس، با نامهای پرخرجی نظیر فیلیپه کوتینیو و ساموئل اومتیتی خداحافظی کند.
(این مطلب پیشتر در سایت فوتبال 360 منتشر شده)
در چنین روزی
مجتبی رفیعی
هفت سال پیش در چنین روزی روزنامه ایران ورزشی تیتر نخست خود را به وضعیت تیم ملی فوتبال با هدایت کارلوس کیروش اختصاص داده بود: «وضعیت قرمز» در این مطلب میخوانیم: «احتمالاً امروز سر صبح طبق معمول کارلوس کیروش، مترجم خود را صدا میکند تا روزنامههای صبح را برایش ترجمه کند. وقتی خودمان را جای سرمربی تیم ملی میگذاریم که در حال خواندن تیترها و مطالب مرتبط با تیم ملی است، احساس سرگیجه میکنیم چون در هر صفحه مطالبی وجود دارد که بر ناامیدی او میافزاید. به عنوان مثال موضوع ممنوعیت حضور مهرداد پولادی. کارلوس کیروش از ابتدا حساب ویژهای روی این مدافع چپ پا باز کرده اما در فاصله کمتر از 20 روز مانده به جام ملتهای استرالیا، حضور این بازیکن همراه تیم ملی در هالهای از ابهام قرار میگیرد. مسأله تنها به مهرداد پولادی ختم نمیشود؛ سایر تیترهای روزنامهها را که مرور میکنیم، برای تیم ملی نگران میشویم.» برای خواندن این مطلب به آرشیو روزنامه ایران ورزشی مراجعه کنید.
چشمرنگیهای عاشق ایران
درددلهای یک مرد نجیب!
میعاد نیک
پر بیراه نیست اگر مدعی شویم طی سالیان اخیر یکی از معدود سرمربیانی که برای «کار کردن» پایش را به باتلاق فوتبال ایران گذاشت، ستارهای از دیار آلبی سلسته بود. گابریل کالدرون آرژانتینی که سابقه نایبقهرمانی با پیراهن آبی و سفید تیم ملی کشورش در رقابتهای جام جهانی ۱۹۹۰ را هم در کارنامه پرفرازونشیب خود میدید، جانشین برانکو ایوانکوویچی شد که ۴ بار متوالی با تیم فوتبال پرسپولیس به مقام قهرمانی در لیگ برتر فوتبال ایران رسیده بود و نشستن روی نیمکت تیمی که عنوان پوکر را به دوش میکشید، برای هر کسی با هر رزومهای کاری دشوار به نظر میرسید.
با این حال پیرمرد آرژانتینی جا نزد و علیرغم شروعی ناامیدکننده روی نیمکت سرخها، توانست ارزشها و تواناییهای فنیاش را تا نیمفصل نخست به رخ دشمنان درونی و بیرونیاش بکشد؛ آن هم در سالی که آندرهآ استراماچونی روی نیمکت رقیب سنتی مبدع سبکی نوین در فوتبال ایران بود و در صورت عدم ترک ایران، میتوانست قلدرترین رقیب برای هافبک پیشین آلبی سلسته باشد. سرنوشت گابریل هم در ایران چندان روشن نبود تا یک سرمربی موفق با کارشکنیهایی که علیهاش پدید آمد، عطای حضور در فوتبال ایران را به لقایش ببخشد و الفاتحه!
این چند خط برای یادآوری آنچه بر سر گابریل کالدرون گذشت، سیاهه شد. یک سرمربی خوشفکر و با درایت دقیقاً در بدترین برهه زمانی تاریخ مدیریتی باشگاه پرسپولیس به کادرفنی این تیم پیوست و تمام رویاهایی که دربارهشان در تلویزیون صحبت کرد، به مرور فنا شد. برای قضاوت اینکه حق با چه کسی بود؛ چندان سخت نیست اگر بخواهیم بین پیرمرد آرژانتینی و محمدحسن انصاریفرد به سمت صحیحتر گرایش پیدا کنیم اما هجمههای فعلی با تفکر اکثر هواداران پرسپولیس جور نیست. سرپرست مدیرعاملی فعلی باشگاه پرسپولیس که استحکام جایگاهش به پلک زدن وزیر و اطرافیان او بستگی دارد، کوتاهیها و مشکلات پدید آمده بر سر راه پرداخت مطالبات گابریل کالدرون را ناشی از بدعهدی و تقابل او دانسته و چندین افترا و تهمت به سمت مرد آرژانتینی روانه کرده. شاید بد نباشد اگر سیدمجید صدری هم بداند که در اذهان عمومی، چندان تفاوتی بین تصمیمات و تفکرات او با مدیرعامل بدنام پیشین سرخها نیست و فقط زمانش نرسیده تا هواداران باشگاه از خجالت او هم دربیایند.
صحبتهای گابریل کالدرون اما خالی از تهدید و فشار بود؛ او اگرچه مطالباتش که حقش بوده را تمام و کمال دریافت کرده اما هنوز هم با نوعی احترام درباره ایران، مردم آن و فوتبال رو به سقوطش حرف میزند. از آن جنس صحبتهایی که به یاد نداریم سایر سرمربیان خارجی شاغل در فوتبال ایران بر زبان آورده باشند. شاید یکی از مهمترین حسرتهای عاشقان فوتبال آنتروپی و پارتیزانی، این باشد که چرا نوبت هدایت تیم ملی فوتبال ایران به گابریل کالدرون نرسید. به طور حتم با این سبک تفکر و نزدیکی نگاه تاکتیکی وی با داراییهای فوتبال ایران، بازیکنان تاکتیکپذیر تیم ملی میتوانستند به سیطره عجیب و غریبی در فوتبال آسیا برسند؛ مثل همیشه باید گفت چه حیف!
خارجیستیزی، ماجرای سیاه لیگ برتر
جایــــی بــــرای احتــرام نیست
سام ستارزاده
ماجرا، نه «صرفاً» ماجرای کالدرون است و نه صرفاً ماجرای استراماچونی و یا دیاباته. آغاز ماجرا نیز به زمانی بازمیگردد که پای این خارجیهای دوستداشتنی هنوز به فوتبال ایران گشوده نشده بود.
بسیار قبلتر از این مربیان و بازیکنان محبوب، کارلوس پویول، از مفاخر فوتبال اسپانیا و کاتالونیا که حتی در جمع هواداران رئالی یک اسطوره محبوب و قابل احترام است، نه بهعنوان بازیکن یا مربی، بلکه در کسوت یک کارشناس ورزشی به تهران سفر کرد تا تنها برای شب رویارویی تیمملی و ماتادورها میهمان شبکه ۳ سیما باشد اما به یکباره از ورودش به استودیوی پخش برنامه عادل فردوسیپور ممانعت شد تا در شهری ناآشنا، بازی ایران و اسپانیا را از اتاق تکخوابه هتلش تماشا کند.
داستانهای حیرتانگیزی که در چند هفته اخیر از شیخ دیاباته و گابریل کالدرون شنیدیم، نه رنگ آبی گرفتهاند و نه رنگ قرمز.
تمام اینها زیرمجموعه ماجرایی هستند که ریشه در میهمانستیزی مدیران فوتبالی ما دارد.
بسیاری از کشورهای جهان، از جمله همسایگان متمول ما نظیر عربستان، قطر و امارات، هر ساله کیسههای پول خود را پر از دلار و یورو میکنند تا چه برای چند فصل و چه حتی برای یک شبانهروز، مشاهیر فوتبال جهان را به خاک خود بیاورند تا هم از تجربه و دانش آنان جهت ارتقای سطح کیفی فوتبالشان بهره ببرند و هم بر اعتبار و جذابیت فوتبالشان بیفزایند.
بسیاری از این کشورها نیز بضاعت مالی انجام گسترده چنین کاری را ندارند اما هیچیک از آنان دیدگاه مدیران ایرانی را نسبت به خارجیها ندارند.
متأسفانه، در فوتبال کشورمان جا افتاده که بازیکنان و مربیان خارجی، بیگانههایی هستند که به ایران میآیند تا از ناکارآمدی مدیران باشگاهها و حتی رؤسای فدراسیون در عقد قرارداد و اجرای آن سوءاستفاده کرده و بدون توجه به سالهای حضورشان در ایران که در کارنامه کاری آنان برای همیشه ثبت خواهد شد، پول نداشته باشگاهها را به جیب خود واریز کنند و چند صباحی نیز از محبوبیتشان در میان فوتبالدوستان پرشمار ایرانی لذت ببرند. در نتیجه چنین طرز تفکری، اگر شما قفل خانه بازیکن خارجی تیمتان را بشکنید، در زمین تمرین تیمتان آب بریزید، مربی خارجی باشگاه خود را بدون مترجم به میدان مسابقه بفرستید و حتی رسانهها را از زشتترین افتراها نسبت به مربی خارجی خود پر کنید، کارتان توجیهپذیر است.
بسیاری از بازیکنان و مربیان خارجی چند سال گذشته لیگ، بهخاطر «بیکیفیتبودن» خود نبوده که در ایران روزهای موفقی را سپری نکردند. این جمله اگر پیشتر باورپذیر نبود، با مشاهده درخشش دیاباتهای که اکنون در ۳۳سالگی چهارمین گلزن برتر لیگ قطر است، حقیقتی واضح است که باید آن را بپذیریم. یادمان نرفته که سه سال قبل، آنتونی استوکس، هری لی اروین و جای کویتونگو که هر سه جزو مستعدترین مهاجمان آزاد بریتانیایی بودند، راهی دو تیم تبریزی شدند اما پیش از پایان لیگ هجدهم، با مشکلات روحی مواجه شده و ناچار به ترک خاک کشورمان شدند.
خواستههای اجابت نشده بسیاری از خارجیهای سابق فوتبالمان، خواستههای عجیب و نجومی نبودند، بلکه درخواستهای ابتدایی نظیر حفظ احترام و خوشقولی در پرداخت معوقات بودند. زمانی که میبینیم کارلوس پویول تا شیخ دیاباته و گابریل کالدرون از لمسنکردن «احترام» در ایران شکایت میکنند، ما چارهای نداریم جز شک کردن به رفتار خودمان و پیبردن به «خارجیستیزی» خودمان و یا کنار آمدن با کوچ خارجیها از فوتبال ایران که افت فنی فاحش رقابتهای لیگ (که در حال حاضر ملموس است) تنها یکی از پیامدهای آن است.
رازهای جدایی کالدرون
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
امیر فروزش
هنوز هم جدایی ناگهانی گابریل کالدرون پس از یک نیم فصل مشخص جزو رازهای عجیب پرسپولیس است؛ رازهایی که حالا بعد از گذشت چند فصل آرام آرام هویدا میشوند. خدا میداند در این رفت و آمد چه سودی عاید برخیها شد اما هر چه بود ضرر بزرگی به باشگاه پرسپولیس وارد کرد. هم اینکه بدهکاری هنگفتی را پای این باشگاه گذاشت و هم اینکه مربی بزرگی مثل کالدرون را از این تیم جدا کرد که تا همین چند روز پیش عواقبش دامن باشگاه پرسپولیس را گرفته بود. اتفاقات بعد از جدایی کالدرون به راستی حیرتانگیز است. وقتی مدیری در یک شبکه تلویزیونی حاضر میشود و برای خودشیرینی و عوامفریبی خبر مثلاً خوش جذب عیاشی به نام آنتونی استوکس را روی آنتن زنده به هواداران میدهد، خودتان تا انتهای ماجرا را حدس بزنید که در این باشگاه چه وضعیتی حاکم بوده. بعد از رفتن کالدرون دو مهاجم خارجی به دردنخور جذب این تیم شد که تنها عایدی ورود آنها برای مدیران و دلالان بود. تا وقتی که هیچ کس پاسخگوی عملکرد خود نباشد، وضعیت همان آش و همان کاسه است. معلوم است هیچ مدیری پاسخگو نخواهد بود چون سود احتمالی این رفت و آمدهای عجیب به جیب زده را خیلیها شریک بوده و اگر قرار به محاکمه باشد شاید پای خیلی از ما بهترانها وسط بیاید.
پولی که خرج غریبهها میشود
مصائب یک فوتبال دولتی
سامان موحدی راد
همین حالا که این یادداشت نوشته میشود فوتبال ما با یک خبر فاجعهبار مواجه شده که در صورت تحقق یافتنش باید استقلال و پرسپولیس از لیگ قهرمانان آسیا خداحافظی کنند. کنفدراسیون فوتبال آسیا دلایل فراوانی دارد که این دو تیم را حرفهای نداند و از لیگ قهرمانان اخراج کند. تیمهایمان دولتی هستند و به پول نفت وابستهاند و برای همین نمیتوانند از محل درآمدهای واقعیشان برای خودشان خرج کنند. جریان سالم مالی که از بین برود، جریان ناسالمی وسط میآید که پای هزاران اتفاق ناگوار را هم به این فوتبال باز میکند. نمونهاش را حالا میتوانیم در پرسپولیس و اخبار مشمئزکننده پرونده کالدرون ببینیم. پروندهای که با ۱۰۰ هزار دلار بسته میشد، چنان کشدار شد که پنجره نقل و انتقالاتی تیم کنونی را بست و تیم را با بحرانهایی مواجه کرد. پر واضح است که اگر این پول از محل بیتالمال تأمین نمیشد و مدیران و مسئولان باشگاه برایش زحمت میکشیدند، چنین بیخیال و سهلانگارانه با آن برخورد نمیکردند. اگر باشگاه درآمدهای واقعی داشت و دستش در جیب دولت نبود و منتظر کمکهای غیبی نبود، نه کسی حاضر میشد برای زمین زدن کالدرون به زمین آب ببندد و نه برای دلالی حاضر میشد به او بازیکن تحمیل کند اما همه این اتفاقات افتاد چون مدیران آن زمان میدانستند که ۱۰۰ هزار دلار که سهل است اگر جریمهای معادل قرارداد ویلموتس هم به فوتبال ایران تحمیل کنند نه مجازات میشوند و نه لنگ پول چون سیستم غیرشفاف مالی سوراخهای تیم را هم با روابط غیر شفاف وصله پینه میکند. شکی وجود ندارد که استقلال و پرسپولیس از محل همه جریمههایی که تا کنون به دلیل این سهلانگاریها پرداخت کردهاند حداقل میتوانستند یک زمین تمرینی استاندارد بسازند ولی چون همیشه دلگرم به پول دولت و نفت بودهاند این ارقام برایشان معنی و مفهومی نداشته. آنها همیشه خرج میکردند به این امید که مدیران بعدی اشتباهاتشان را زیر فرش کنند.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو