سعید آقایی
روزنامه نگار
فوتبال بدون او انگار چیزی کم دارد. همانطور که سینما بدون او از شور تهی شده. چه آنکه او عاشقی بود که دنیای فوتبال و سینما را با عشق پیوند میزد. مردی که این دو پدیده عامه پسند را شاعرانه میدید و با یک شاعرانگی خاص روایت میکرد. حمیدرضا صدر یک عاشق تمام عیار بود و این عشق را در لابهلای توصیف از فوتبال و سینما فریاد میزد. مردی که آرزویش این بود که هیچگاه در میانه یک تورنمنت بزرگ با زندگی خداحافظی نکند و پایان زندگیاش در روزگاری باشد که یک تورنمنت فوتبالی پایان یافته و تکلیف مشخص شده. آرزویی که تنها برتافته از یک واژه است؛ عشق. برای نوشتن از حمیدرضا صدر واژهها کم میآورند. چه آنکه او خود روایتگر و خالق واژهها بود و با جادوی عشق آنها را به زندگی پیوند میزد. برای او فوتبال و البته سینما خود زندگی بود و آن را استعارهای از زندگی میدانست. آنجا که شکستها از راه میرسند و پس از آن پیروزی به شما چشمک میزند اما از این واقعیت تلخ گریزی نیست که شکستها و ناکامیها از توفیقها و پیروزیها بیشتر و افزونتر است. عاشقان فوتبال با حمیدرضا صدر آموختند که فوتبال را به گونهای دیگر باید دید و روایت کرد. او دریچهای تازه به فوتبال و البته سینما گشود؛ دریچهای که حالا در غیابش بشدت خالی مانده و توی ذوق میزند. یک سال از پرواز ابدی حمیدرضا صدر گذشته اما عاشقها هرگز نمیمیرند. جادوی عشق جاودانه است.