سعید آقایی
روزنامه نگار
نه، اینجا چراغی روشن نیست. هیچ وقت. همیشه به تاریکی عادت کردهایم. عادت داریم که کورمال کورمال جلو برویم و تصادفی و از روی بخت و اقبال مسیر خود را بجوییم. در این مسیر دهشتناک و این طی طریق کورکورانه بدیهی است که خطر سقوط و کجراهه و بیراهه بسیار است. در این سرزمین عادت کردهایم که از این مسیر پرخطر پیش برویم و هرگز در طول راه چراغی نباشد. چه آنکه چراغداری نیست. تاریکی رسم ماست و این رسم به طرز غریبی تکرار میشود. چه آنکه سراغ آنهایی میرویم که آیین آنها هرگز روشنایی نبوده و نیست.
به ساختمان گرانیتی سئول که مینگریم این شبراهه خود را نمایان میکند. مسیری سراسر تاریک و خاموش. با مدیرانی که تنها آیین خاموشی را برگزیدهاند. خاموشی در همه عرصهها و تصمیمات. هنوز آینه گذشته پیش روی ماست. یادمان نرفته که در یک مناقشه بیحاصل با سعودی میزبانی را چه ساده از کف دادیم و از این حق مسلم چشم پوشیدیم در حالی که آقایان ادعا میکردند با شیخ بستهاند، اما شیخ واقعی در سعودی بود که تا به امروز هنوز اجازه نداده هیچ کدام از تیمهایش در هیچ عرصهای رنگ ایران را ببینند اما در یک حقارت تاریخی ما با پرواز چارتر و دربستی به مقصد عربستان در حال رفت و آمد هستیم، مسابقه میدهیم و شکست میخوریم؛ درست همانند آنچه در بیرون زمین برای ما اتفاق افتاده. درست مثل ماهی که در تبعید باشد و ما از تماشای آن محروم باشیم.
این حکایت مکرر در مکرر است؛ اتفاقی که مدتهاست تبعات آن از میزبانی فراتر رفته و به سکوها رسیده. آنجا که با دست خود سکوها را از تماشاگر خالی کردهایم تا یک فوتبال سرد، بیروح و بیشور را در بطن لیگ ببینیم. بیش از دو سال است که از اپیدمی کرونا سپری شده، در همه جهان این بحران را حل کردهاند و زندگی عادی از سر گرفته شده اما در ایران هنوز بهانهها تمام نشده! بهانههایی که فوتبال را کشتهاند و از آن یک پدیده بیخاصیت ساختهاند که دیگر هیچ کس را سر شوق نمیآورد و کمتر کسی آن را دنبال میکند. چراغ فوتبال مدتهاست خاموش شده و تاریک دوستان به این خاموشی میبالند چون تاریکی کسب و کار آنهاست.