یک بار دیگر روند خصوصیسازی دو باشگاه پرطرفدار فوتبال پایتخت در دستور کار قرار گرفته اما سیاستهای متضاد مسئولان امر سبب شده که استقلال و پرسپولیس نه زنگی زنگی باشند و نه رومی رومی و روش اخیر خصوصیسازی آنها نیز همان خط غیرعقلایی قبلی را تعقیب میکند. این خط را که پول اداره دو باشگاه را نهادهای خصوصی و خیل هواداران بپردازند اما کوچکترین حق رأی و سهمی در تعیین روش کار و نحوه گرداندن این دو باشگاه نداشته باشند پیشنهادی که بدیهی است هیچ سرمایهگذاری آن را نپذیرد و همین حالا هم هزاران هزار هواداری که برگههای سهام مالکیت این دو باشگاه را خریدهاند، دائماً میپرسند که بهره آن کجاست و اگر ثمره آن مشارکت در تعیین خط مشی باشگاه است چرا هیچ تماسی با آنها گرفته نمیشود و مشورتی صورت نمیپذیرد.
حلقههای ناپیوسته یک زنجیره مبهم
سازمان خصوصیسازی شش هفت سال پیش هم تا مرز واگذاری سرخابیهای پایتخت به بخش خصوصی پیش رفت و کار به مزایدههای نهایی هم کشیده شد و اگر به ثمر ننشست، به این سبب بود که اهلیت برندگان مزایده احراز نشد.
چه در آن زمانها و چه در یکی دو سال اخیر که طرح واگذاری با همت مسئولانی دیگر پیگیری شده، زحمات سران این سازمان قابل تقدیر بوده و دلسوزی به خرج داده و واقعاً خواستار پیشرفت امور بودهاند اما روشهای انتخابی، ساز و کارهای موجود و حاصلی که به جای میماند، هرگز به سطح مطلوب و روالی مثبت ارتقا نیافته و کار همیشه میلنگیده است. این بار روند فروش سهام به هواداران و بازیکنان و سایر اعضای سابق باشگاه در رأس امور قرار گرفت و این روند بهعنوان قدم نخست از اسفند سال پیش اجرایی شد اما 8 ماه و اندی پس از آن تاریخ ابهام درباره فرجام این پروسه و چگونگی کار در مراحل بعدی واگذاری همچنان وجود دارد و کمتر کسی میداند قسمتهای آگهی این پروسه از چه مواردی شکل میگیرد و اگر بنا بر تحقق یک به یک این امور به ترتیب و توالی مشخص است، حلقههای مختلف این زنجیر چگونه به یکدیگر پیوند میخورند.
فقط در ظاهر
سالها است که پول اداره پرسپولیس و استقلال را دولت میدهد و وزارت ورزش که بازوی اصلی دولت در امر ورزش است آنها را حمایت و تغذیه سازمانی و تقویت استراتژیک میکند اما حالا که اصرار فیفا و «AFC» برای خصوصی شدن همه باشگاههای فوتبال جهان به اوج خود رسیده و گریزی از آن وجود ندارد، مسئولان امر در این زمینه در ایران به نحوی جدیتر از گذشته وارد کارزار شدهاند.
مشکل آنجا ایجاد میشود که راه انتخابی خصوصیکنندگان این دو باشگاه ایجاد یک چهره ظاهراً «خصوصی» و مکانیسم خودکفایی صوری برای آنها اما اداره واقعی سرخابیها در خفا با همان ابزار گذشته و روشهای دولت است. بواقع تلاش سران ورزش حول این محور است که سرخابیها همچنان با آیینها و ملاحظات و آدمهایی مدیریت و رتق و فتق شوند که تاکنون مد نظر قرار داشته و مورد وثوق بودهاند ولی نما و نمادی از آنها به سران فوتبال قاره کهن و کل فوتبال جهان ساطع شود که بوی اتکا به سرمایههای خصوصی را بدهد و رها از هر قید و بند دولتی بنظر برسد. سیاستی که در دفعات قبلی مؤثر واقع نشده و بعید است که این مرتبه هم پیروز و بر اذهان حاکم شود و سرخابیها را از مخمصه برهاند و واقعاً خصوصی کند و به تبع آن راه بازگشتشان به مسابقات قارهای را – البته در صورت کسب استانداردهای حرفهای – بگشاید.