گزارش
آزاده پیراکوه
انتخابات کمیته ملی المپیک ششم شهریورماه برگزار میشود و اگر فرض را بر این بگذاریم که اتفاق خاصی نمیافتد و سر موعد مجمع انتخاباتی شکل میگیرد، کمتر از سه ماه تا تعیین تکلیف یکی از مهمترین پستهای ورزشی باقی مانده و همین موضوع باعث شده تا بازار رقابت گرم شود و نامهای مختلف بهعنوان کاندیداهای احتمالی سر زبانها بیفتد. تا اینجای کار همه چیز طبیعی است و باید هم همینطور باشد. رقابت بدون هیجان و سر و صدا بیمعنی است؛ اما شرایط از جایی غیر قابل تحمل میشود که میبینیم اتفاقها در حد یک رقابت معمولی نیستند و کار به جایی رسیده که برخی مدیران ورزش حاضرند دست به هر کاری بزنند تا سهمشان را از انتخابات کمیته بردارند. از دو سه روز مانده به مجمع عمومی 17 اسفندماه که قرار بود درباره برگزاری انتخابات در بهار یا بعد از بازیهای آسیایی تصمیمگیری شود، ماجراها شروع شد و امروز که این مطلب نوشته میشود، شرایط آنقدر تلخ جلو رفته که نمونهاش در دورههای قبلی انتخابات کمیته ملی المپیک دیده نشده است.
شاید بتوان گفت همه چیز از یک بدقولی در جلسه سه نفره آغاز شده است؛ جلسهای که کمی زودتر از مجمع 17 اسفندماه 1400شکل گرفته است. در آن جلسه قرار بر برگزاری زودهنگام انتخابات شده اما روز مجمع اتفاق دیگری افتاده است. جلسهای که گفته میشود مکالماتش ضبط شده و به دست وزیر ورزش رسیده و یکی از دلایل عصبانیت برخی افراد همین است؛ حالا اینکه چقدر این موضوع صحت دارد، مشخص نیست. اگر صحت دارد، مشخص نیست چه کسی صدا را ضبط کرده و کلی ماجرای دیگر، که در روزهای آینده بیشتر دربارهاش صحبت میشود.
به هر حال دو روز بعد از این جلسه، رأیگیری برای زمان برگزاری مجمع با بالابردن دست انجام شد و همانجا بود که برگزاری مجمع در پاییز تأیید شد بدون اینکه رأی لازم را بیاورد.
دقیقاً از همان روزها است که تناقض در کلام و رفتار افراد بالا گرفت و هر روز که میگذرد، بر این تناقضگوییها افزوده میشود. جالب است که تناقضها از زبان افرادی شنیده میشود که سابقه مدیریت در ورزش را داشته و دارند و برخیشان جزو بزرگترها به حساب میآیند. بزرگترهایی که گویی انتخابات کمیته و سهمخواهی در این رقابت باعث شده بزرگتری را فراموش کنند.
موضوع بازنشستگی رئیس کمیته ملی المپیک، گمانهزنیها درباره علاقه وزیر برای ورود به انتخابات کمیته و اعلام آمادگی معاون سابق وزیر برای حضور در این رقابت، جرقههایی شدند برای این آتش زیر خاکستر که حالا شعله گرفته است.
ریاست کمیته ملی المپیک حتماً یکی از مهمترین پستهای مدیریتی ورزش است؛ پستی مهمتر از وزارت ورزش با دغدغههای بسیار کمتر از وزیر. بدون نیاز به پاسخگویی به مجلس شورای اسلامی، با موقعیت بینالمللی خوب. پستی شیک، هم برای آنهایی که از آن دور بودهاند، هم برای آنهایی که بر این صندلی تکیه زدهاند. گروهی را وسوسه میکند و بقیه را وابسته. به قول یکی از اعضای مجمع کمیته، این پست آدم را عاشق میکند!
شاید همین وسوسه و دلبستگی است که باعث شده امروز اتفاقهای عجیب و غریبی در ورزش بیفتد و همه ورزش تبدیل شود به محلی برای تسویه حساب. از ریمو کردن (حذف کردن) یکی از رؤسای فدراسیونها از گروه رؤسا گرفته تا انتشار متنی پر از اتهام درباره یک کاندیدای احتمالی دیگر. از شکایت مدیران از همدیگر گرفته تا دروغهای پی در پی.
همین چند وقت قبل بود که یکی از همین مقامهای مسئول، میگفت:«فلان رئیس فدراسیون دو رأی هم در مجمع ندارد. امثال اینها باید کاندیدا شوند تا آبرویشان برود.» حالا عجیب است که شنیده میشود همین مقام مسئول تلاش خود را میکند تا همین رئیس فدراسیون برای حضور در ریاست کمیته ملی المپیک متقاعد شود. انگار تصمیم بر این است که همه بیایند و به جان هم بیفتند تا دیگر اعتبار و آبرویی برای ورزش نماند. اگر غیر از این باشد چرا باید این همه تلاش شود تا نام افراد مختلف بهعنوان کاندیدا مطرح شود و به
خیلی ها گفته شود که « کاندیدا شوید، حمایت میکنیم»؛ در حالیکه حمایتی در کار نیست.
همه این اتفاق ها در شرایطی افتاده که معمولاً تکلیف انتخابات ریاست کمیته ملی المپیک با معرفی اعضای مجمع بخصوص کارشناسان خبره مشخص میشود و اعضای مجمع به این نتیجه میرسند که باید چه تصمیمی بگیرند! پس این همه قیل و قال برای چیست؟
مسئولان کمیته ملی المپیک با این استدلال که آرامش ورزش در آستانه بازیهای کشورهای اسلامی باید حفظ شود، انتخابات را عقب انداختند و چه خوب است که حالا آنها و بقیه افراد درگیر در این ماجرا، همه تلاششان را کنند تا این آرامش حفظ شود و مجمع کمیته در کمال احترام برگزار شود؛ فارغ از هر نتیجهای که رقم میخورد.
البته با فضایی که به وجود آمده؛ بعید است توصیههای اینچنینی تأثیری داشته باشد اما بد نیست همه افرادی که به شکلی با موضوع انتخابات کمیته درگیر شدهاند و برخیشان در این مدت اخلاق را زیر پا گذاشتهاند، برای دقایقی به این فکر کنند که قرار است بعد از این سه ماه سر بلند کنند و به چشم همدیگر نگاه کنند. پس طوری پیش نروند که دیگر نه آبرویی برای خودشان و نه ورزش بماند.