آیسان سعیدی – رفتن برای او یک واژه تکراریست. ستارهای که آبیها عادت کردهاند که رفیق نیمه راه باشد. او بارها و بارها همین سناریو را برای تیم محبوبش تکرار کرده و عجیب اینکه هنوز هم به آن وفادار است؛ یک جدایی ناگهانی و یکسویه درست در بزنگاه و نقطه عطف. این عادت مألوف شماره 7 از دوران بازیگری بود؛ چه آن روز که ناگهان هوس اروپا کرد و شبانه چمدانش را به مقصد وین بست تا تیم حجازی شاهمهره خود را از دست بدهد و چه آن روز که بابت چشمهای تیام آنقدر غصهدار بود که پیراهن آبی را به چشمهای سیاه فروخت و به امارات بازگشت. او حتی برای خداحافظی از فوتبال نیز همین مسیر را رفت؛ بدون آنکه برای سرمربی وقت تیمش تره خرد کند یا هوادارانی که همیشه خود را متعلق به آنها میداند و برایشان شعر میگوید را در جریان بگذارد، وسط یک روز سرد پاییزی ناگهان 4 گوشه زمین را بوسید و رفت.
در دوران مربیگری نیز فرهاد مجیدی این عادت را ترک نکرده و تا به امروز 3 بار نیمکت استقلال را رها کرده و رفته. حتی اگر دفعات پیش را به پای مدیرعامل وقت و سیاستهای غلط باشگاه بگذاریم، این بار دیگر هیچ بهانهای نبود. او بهدنبال ماجراجویی جدید به امارات رفت؛ سرزمینی که برای فرهاد بدل به خانه او شده. او برای یک چالش جدید و جاهطلبی بیشتر استقلال را ترک کرد؛ همانند یک ابرقهرمان. قهرمانی که البته میتوانست سناریو جدایی را متفاوتتر از همیشه بنویسد.