حسین عبدی 7 سال تلاش کرد تا مدرک پرولایسنس مربیگری در فوتبال انگلیس را دریافت کند. مدرکی که بواسطه دریافت آن میتواند در لیگ برتر انگلیس مربیگری کند و از این حیث او یک نمونه خاص در فوتبال ایران به حساب میآید. عبدی از سال 2005 وارد دوره پرولایسنس شد و سال سوم در این دروه حضور نیافت اما سال 2008 در این دوره شرکت کرد و لایسنس A را دریافت کرد. دوباره سال 2009 در حضورش در فوتبال انگلیس وقفه افتاد اما بعد از دو سال دوباره در دورههای رفرش منت شرکت کرد و بالاخره سال 2012 موفق شد این مدرک را دریافت کند.
عبدی در این دوره همکلاسیهای مهم و نامداری مثل اولهگونار سولشائر سرمربی سابق منچستریونایتد، جانفرانکو زولا و ساندی اولیسه داشت و نفراتی مثل فابیو کاپلو و روی هاجسون سرمربیان سابق تیم ملی انگلیس و گرت ساوتگیت سرمربی فعلی سه شیرها در کلاسهایشان شرکت کرده و تجربیاتشان را در اختیار اعضا گذاشتند.
به بهانه همگروهی تیم ملی با انگلیس در جام جهانی قطر و شناختی که عبدی از فوتبال انگلیس طی آن دوره پرولایسنس به دست آورد با یکی از سه بازیکن باسابقه تاریخ باشگاه پرسپولیس گفتوگو کردیم که میخوانید.
از دوره پرولایسنس و شرکتتان در آن برایمان بگویید.
خب من آبزرور و Case study بودم و از نزدیک در این دورهها شرکت کردم. خب این دوره مصادف شد با زمانی که مجبور شدم برگردم ایران و در خدمت پرسپولیس باشم و به همین خاطر یکی دو بار در آن وقفه افتاد اما بالاخره سال 2012 نهایی شد.
ظاهرا شما آن دوره یکی دو هفته در تمرینات تیم زیر 18 سال انگلیس هم شرکت کردید.
بله. البته انگلیسیها در آن مقطع 4 تا تیم زیر 18 سال داشتند و سرمربیشان جان پیکاک بود.
گرت ساوتگیت چطور؟
فکر میکنم آن مقطع بعد از استوارت پیرس که به تیم ملی بزرگسالان رفته بود در تیم زیر 23 سال کار میکرد و میگفتند مربی آیندهداری است. از او حمایت میکردند. آنجا همه یک مدل هستند و دیدگاههای متفاوت با اصول مشترک شامل تمرین و فلسفه مربیگری یکسان دارند.
خیلیها میگویند انگلیس از مربی سنتی امثال روی هاجسون عبور کرده و به مربی جوانتر با افکار به روزتری مثل ساوت گیت رو آورده که موفق شده.
ببینید مربی سنتی وجود ندارد. اصلاً آنجا این بحث وجود ندارد که سنت چیز بدی است و متجدد بودن حتماً خوب است. آنجا باید سالها تجربه داشته باشی که لایسنس بگیری و کلاس بروی. مگر الکس فرگوسن لایسنس داشت اما مثل یک تئوریسین بزرگ سالها موفق عمل کرد. شما همین الان اگر بازیهای انگلیس را تماشا کنید محکم، مستقیم و با سانترهای زیاد هست یعنی همان فوتبال سنتیشان را دارند اما یک چیزهایی به آن اضافه کردهاند. با وجود این هر 10 سال یک گروهی دارند که آنجا کار میکنند و هد کوارتر عوض میشود. یعنی ایدههای جدید مطرح کرده و در فلسفه بازیشان بازنگری میکنند که چه چیزهایی خوب بوده و چه چیزهایی بد.
چه ویژگی در کار انگلیسها وجود داشت؟
یک نکته را بگویم. شما دیدهاید اسکوچیچ چطوری تیم ملی را تمرین میدهد؟ یا دیده بودید ویلموتس چه تمرینی میداد؟ میدانید کارهای او در سیستم دفاعی چطور بود؟ اما در انگلیس همه چیز و تمام تمرینات فیلمبرداری میشود و بعد از بازیها کلاس آموزشی میگذارند و برای آنها که الیت هستند همه چیز را میگویند. همه چیز را بدون ترس مطرح میکنند و میگویند فلان مشکلات فنی را داشتیم و به این دلایل باختیم. اگر خاطرتان باشد در جام جهانی 2010 آن توپی که لمپارد زد و از خط دروازه آلمان رد شد و داور گل نگرفت اگر VAR بود شرایط فرق میکرد. انگلیسها میگفتند اگر VAR بود صعود میکردند به همین خاطر آمدند گفتند باید فیلمها را کنترل کنیم. آن زمان میآمدند و خودشان را با آلمان و اسپانیا مقایسه میکردند. میگفتند آلمان با فلان ساعت تمرین و بازیهای دوستانه موفق شده و آن وقت نفرات مختلف خودشان را نگاه میکردند و شروع به آنالیز میکردند. تأکید میکنم سنت بد نیست. اینها تفاوت رفتارها و روشهاست. تجربیات سالهای گذشته خودش تبدیل به فرهنگ میشود و هر کسی رو به کارهای سنتی بیاورد دلیل بر بد بودنش نیست اما باید همه چیز آپدیت شود تا به بهترین نحو از ایدههای فنی استفاده کرد. اینکه در طی بازی بروی کنارهها و سانتر نکنی متجدد بودن نیست. اگر بلدی این را خوب انجام بدهی باید انجام بدهی. خود کاپلو صحبت میکرد و میگفت یکی از ایراداتی که به ما گرفتند این بود که چرا فلان بازیکن که خوب سانتر میکند را دعوت نمیکنید که ما این بازیکن را دعوت کردیم و دو سه تا سانتر خوب کرد و گل هم زدیم اما تغییرات در نهایت به ضرر ما شد تا اینکه به نفعمان تمام شود. ما الان همچنان در فوتبال ایران از سیستم 1-3-2-4 استفاه میکنیم. من این سیستم را در سال 2008 در تیم ویند امارات استفاده کردم که خیلیها نمیدانستند اما الان سالها گذشته و هنوز این سیستم با شکلهای پیشرفتهتر آن استفاده میشود. اما اهمیت کارهای سبک ما که خیلیها چیزهای کمی درباره آن میدانند باز شدن دفاعها تا لب خط 18 قدم بود که آن موقع این کار را غلط میدانستند اما الان هم اصول اولیهاش را مربیان ما نمیدانند و کمتر دیدم کسی پیگیر باشد. یعنی شاید بهصورت فشن و اینکه مد شده آن را انجام میدهند اما نکات ظریفش را نمیدانند.
برگردیم به بحث تغییر فلسفه مربیگری در انگلیس.
ببینید اینها هر ده سال یک بار هد کوارتر کوچینگ فلسفه خود را عوض کرده و نقشه راه دیگری انتخاب میکنند. اینها میآیند در کنار کارهای فنی خوب قبلیشان با خلاقیت و ابزار متفاوت کار دیگری انجام میدهند اما Game planeشان تقریباً یکی است. شما در لیگ برتر انگلیس میبینید که محکم بازی کردن توی خونشان است و اگر اجازه بدهی تکلهای بدی هم میزنند. یا اگر اجازه بدهی از جناحین سانترهای زیادی هم انجام خواهند داد. آنها با آوردن یک مربی ایتالیایی بزرگ سیستم دفاعیشان را درست کردند اما مدام پوستاندازی میکنند و میخواهند به بالاترین سطح برسند. آنها ادعا دارند فوتبال را اختراع کردهاند و میگویند ما باید قهرمان جام جهانی شویم. حالا اگر قهرمان نشدند به مربی نمیگویند برو کنار و با یک قرارداد بلند مدت آن فلسفه را با خلاقیتهای بیشتر ادامه میدهند تا در پیک دوره به موفقیت برسند.
شما فکر میکنید موفقیتهای اخیر تیم ملی انگلیس در دو تورنمنت گذشته که به نیمهنهایی جام جهانی 2018 و فینال یورو 2020 رسید به خاطر تغییرات مربیگری بود یا ادامه همین فلسفه؟
قطعاً در ادامه تکامل فوتبال و همان فلسفه بوده. همه آنها یعنی تیمهای ملی مختلف انگلیس نوع تمرینات، مکان تمرینات، فلسفه بازیشان یکی است. ما میدیدیم که در تیمهای ملی پایه بعد از بازی چه باخت بود چه برد بازیکنان دوش میگرفتند، کت و شلوار میپوشیدند در طبقه VIP کنار خانوادههایشان در میهمانی شرکت میکردند، کنار هم غذا میخوردند و آنجا ارتباط بین مربیان و خانوادهها شکل میگرفت. برای من این نکته جالب بود که چطور این بچهها را آموزش میدادند. در نهایت همینها خیلیهایشان به تیم اصلی میرسند و آنجاست که میدانند چطور رفتار کنند و فرهنگ فوتبالشان اینطوری شکل میگیرد.
در دوره پرولایسنس شما با چهرههای مطرح و شناخته شدهای همدوره بودید.
بله اتفاقاً تمام عکسهایش را دارم. فیلمها و عکسهای زیادی از آن دورهها دارم. همان طور که گفتم مربیانی مثل کاپلو، هاجسون و ساوت گیت میآمدند و تجربیاتشان را انتقال میدادند. در کنار ما جانفرانکو زولا، اولهگونار سولشائر و ساندی اولیسه حضور داشتند. اینها معروفترین نفرات بودند. هایمر سرمربی تیم ملی ایسلند هم بود. آن زمان مربی یک تیم کوچک در ایسلند بود. بعد دستیار لاگربک در تیم ملی سوئد شد و سپس به مربیگری و بعد سرمربیگری تیم ملی کشورش رسید.
از آن دوره غیر از سولشائر کدام نفرات در لیگ برتر سرمربیگری کردند؟
ببینید این یک پروسه است. اینطور نیست که یک شبه مربی متولد شود و فردا صبح در بازی به میدان برود و در لیگ برتر کار کند. مثل اینجا نیست که فقط به خاطر تجربه خوب در دوران بازیگری مربی را انتخاب کنند. این قابل تحسین است ولی کافی نیست.
آنجا برای ارتباط بین فوتبال ایران و انگلیس تلاش کردید؟
اتفاقاً چرا، آنها در میانه جنگل و حوالی بیرمنگام در یکی از املاک بزرگ ملکه الیزابت کمپ بسیار مجهز و بزرگی درست کردند که زمینهای چمن متعدد و اتاقهای پذیرایی فوقالعادهای داشت با هتلینگ بسیار عالی. هیلتون آمده بود و اسپانسرشان شده بود و بعداً هتلینگ را هم کامل در اختیار داشت. واقعاً با دیدن این امکانات حسرت میخوردم که چرا چنین چیزی در ایران وجود ندارد یا استادیوم آزادی خودمان که کلی زمین چمن داشت چطور زمینهایش از بین رفت. اسم این کمپ سنت جورج پارک بود و من مصر بودم تیمهای ملی ما و پرسپولیس از امکانات آنجا برای اردو و بازی دوستانه استفاده کنند که وقتی مطرح کردم خیلی هم استقبال کردند اما گفتند ما مشکلی نداریم اما باید از یک سال جلوتر بگویید. آنجا 12 تا زمین تمرین داشت و همه زمینها شکل هم و مخملی بود. تازه همان سال درست شده بود. یک زمین اصلی هم داشتند با چند جایگاه تماشاگر اما مخصوص حضور مربیان بود و اینطور نبود که کسی بیاید و تشویق کند. یک زمین چمن سرپوشیده هم بود که میخواستم یکی از آنها را در ایران احداث کنیم که هزینهاش خیلی بالا میشد. یک جایگاه بزرگ برای بدنسازی و اتاق مربیان هر کدام به اسمشان که البته اینجا در کمپ تیمهای ملی خودمان هم چنین کاری انجام داده بودند. میگفتند برای آنجا 120 میلیون پوند هزینه کرده بودند تا تیمهای ملیشان از وسط شهر به یک جای دنج منتقل شوند و فضای خوبی در اختیار داشته باشند.
چرا تیم زیر 18 سالهشان 4 تا بود؟
به خاطر اینکه در این مقطع سنی تلورانس فنی بازیکنان زیاد است و معلوم نیست فلان بازیکنی که در 16 سالگی خوب بوده یک سال بعد هم همان قدر عالی باشد. جان پیکاک میگفت دستیارانش هر کدام یکی از این تیمها را هدایت میکنند و در تورنمنتهای مختلف شرکت میکنند. آن وقت از بین 100 بازیکن خوب یک تیم بهتر بیرون میآید. ما همین کار را تقریباً در تیم نوجوانان خودمان انجام دادیم و من دو تیم درست کردم که هر کدام به یک تورنمنت در چین و تاجیکستان رفت و در نهایت تیمی که از دل آن بیرون آمد نتایج بسیار خوبی گرفت.
تیم ملی با انگلیس و امریکا چه خواهد کرد؟
الان باید میرشاد ماجدی در رأس فدراسیون خلاقیت به خرج بدهد و گروههای فنی مختلف با آنالیز و ایدههای مناسب حریفان را بررسی کنند. سرمربی و کادرش حتماً این کار را میکنند اما کافی نیست. تیم ملی باید از تمام اطلاعات و امکانات استفاده کند. باید از امریکا از کسانی که آنجا کار کردهاند و همین الان حضور دارند اطلاعات بگیرند. باید بدانیم آنها با چه سبکهایی بازی میکنند. الان هدف کوتاه مدت ما صعود به دور دوم جام جهانی است اما با چه استراتژی و با چه Game planeای؟ با چه آدم و چه فلسفهای؟چه تمرینات و چه بازیهای دوستانهای؟ الان تدارک بازیهای دوستانه از نان شب برای تیم ملی واجبتر است همان طور که آنالیز مهم است. متأسفانه هزینههایی میشود اما سودی ندارد. مثلاً بازی تدارکاتی میگذارند با سوریه. سوریه را از این جهت گفتم چون این سالها زیاد با این تیم بازی کردهایم. اینکه نشد. بازی با سوریه برای ما چه دستاوردی میتواند داشته باشد. ما باید با تیمهایی بازی کنیم که تیم ما را تحت فشار بگذارند و اجازه ندهند از زمینمان بیرون بیاییم. باید اینها لحاظ شود و از همین الان هم شبانهروزی کار کنیم باز هم دیر است.
بله با ایشان صحبت کردم. آن زمان بحث حضور ایشان در تیم ملی انگلیس مطرح بود. به ایشان گفتم شما بهترین گزینه هستید. البته بحث حضور سم آلاردایس در این پست هم مطرح شده بود. یک میهمانی برای اعضای دوره پرولایسنس گرفته بودند و ایشان هم بود. به هاجسون گفتم با توجه به تجربه و کاراکترتان و اقبال انگلیسیها، شما از نظر من که یک خارجی هستم بهترین گزینه هستید که هاجسون جواب داد خب فقط این مسأله مطرح نیست که شما بهترین باشی و خیلی چیزها در انتخاب سرمربی تیم ملی دخیل است. چندی بعد وقتی آلاردایس انتخاب شد اما دوره سرمربیگری او به خاطر اتفاقاتی که برایش افتاد و یادم نیست به دو هفته هم نکشید و هاجسون انتخاب شد. دفعه بعد که هاجسون را دیدم به صحبتی که با هم داشتیم اشاره کردم و آن صحبت یادش مانده بود و خندید و یک شوخی هم کرد.