اگرچه گاهی درخشش مهدی طارمی و سردار آزمون در رسانههای ورزشی ایران باشکوه و حیرتآور توصیف میشود و با متنهای اغراقآمیز انگار فوتبال اروپا تحت تأثیر بازی دو مهاجم ایرانی است، اما واقعیت پنهاننشدنی دیگری وجود دارد؛ اینکه ما در نسل جدید فوتبال ایران بازیکنانی نداریم که توانسته باشند بازی در تیمهای بزرگ اروپا را تجربه کنند یا حتی در لیگهای معتبر دوام بیاورند. در نسل پیشین فوتبال ایران شانس بازی در بایرنمونیخ برای بازیکنان ایرانی وجود داشت، یا در لیگ برتر انگلیس و لالیگا بازیکنانی داشتیم که از پس کار خود برمیآمدند و سالها در آن فشار دوام میآوردند، نمونههایش فراوان است؛ از علی دایی و علی کریمی و حتی وحید هاشمیان در بایرنمونیخ، مهدویکیا سالهای سال در هامبورگ، مسعود شجاعی و جواد نکونام در اوساسونای لالیگا و آندو تیموریان که بازی در بولتون را تجربه کرد. دیگران نیز بودند و فهرست بلندبالایی میتوان نوشت. در نسل جدید اما جهانبخش در برایتون دوام نمیآورد و به هلند برمیگردد. او رکورد گرانترین نقلوانتقال یک ایرانی در اروپا را شکسته بود. سردار آزمون در خبرها به هزار و یک تیم منتقل میشود اما در میدان واقعی، بازیکن لیگ روسیه است. سامان قدوس که بهطرز عجیبی در تیم ملی به ترکیب اصلی راهی پیدا نمیکند، موفقترین است و در برنتفورد بازیکنی قابل اتکاست و بازی در لیگ انگلیس را بهتر از هر بازیکن ایرانی دیگری تجربه میکند، اما از یاد نبریم که او در فوتبال ایران ساخته نشده بلکه در سوئد فوتبال را آموخته است. وتبال ایران دچار فقر آموزش است. در تبدیل شیوه آموزش از سنتی به مدارس فوتبال، چیزی که از دست رفته تبحر آموزش است و این مسأله کوچکی نیست و آثار بزرگی دارد. پیشتر مربیانی کارکشته و نابغه در کشف و پرورش بازیکن کار کردهاند و امروزه مدارس فوتبال و تیمهای پایه باشگاهها دکانی برای کسب و کار در حوزه فوتبال هستند. تجارت در کشف و پرورش بازیکن نه به شیوه حرفهای بلکه به شیوه غلط و پر از تخلف انجام میشود. نتیجهاش نمیتواند گزینش بهترینها و پرورش بهترینها باشد. چهبسا در سالهای بعد با افت کیفیت بیشتری مواجه باشیم و آنگاه جبرانناپذیر خواهد بود.