گزارش
محسن آجرلو @mosenajorloo
شاید اگر 20 یا 30 سال پیش بود، معنی مهاجرت برای خیلیها آنقدر دور و غیر ملموس بود که نمیتوانستیم به سادگی دربارهاش اظهارنظر کنیم. در یک دهه اخیر اما مهاجرت هم مانند بسیاری از پدیدههای دیگر، جلوه دیگری به خودش گرفته و آنقدر گسترده شده که اکثر آدمها، یا کسی را آن طرف آب دارند و یا آشنایی و دوستی را میشناسند که جلای وطن کرده و رفته.
رشد همهجانبه مهاجرت که طبق آمار رسمی هر روز هم بیشتر میشود، در سالهای اخیر شتاب فزایندهای گرفته و دیگر مختص به قشر خاصی نمیشود. همین روزهایی که در آن هستیم، پررنگترین بخشی که مبتلا به کوچ دستهجمعی شده، خانواده درمان است. پزشکان و پرستارانی که با توجه به همهگیری کرونا و نیاز شدید به کادر پزشکی در سطح دنیا، از ایران میروند و مدتی است که زنگ خطر کمبود نیروی کاربلد در این حوزه به صدا درآمده است.
طبق آمار رسمی که طی هفتههای اخیر منتشر شده، دهها هزار پزشک و پرستار در یکی دو سال گذشته راهی کشورهای خارجی شدهاند اما رفتن محدود و انگشتشمار برخی ورزشکاران، صدها و هزاران برابر بیشتر دیده میشود. اتفاق عجیبی که علامت سؤال بزرگی به همراه دارد.
چرا مهاجرت ورزشیها بیشتر دیده میشود؟
در اینکه مهاجرت ورزشکاران طی سالهای اخیر شتاب بیشتری گرفته شکی نیست. دلیل آن هم واضح است. ورزشکاران هم عضوی از همان جامعهای هستند که میل بیشتری به رفتن پیدا کرده. وقتی دانشجویان بیشتری برای ادامه تحصیل میروند یا پزشکان و پرستاران یا حتی آدمهایی که تخصص خیلی خاصی هم ندارند، ترجیح میدهند تحت تأثیر تبلیغات گسترده و به بهانه زندگی بهتر، راهی کشورهای دیگر شوند، قطعاً آمار ورزشیهای مهاجر نیز بیشتر میشود. با این حال باز هم میرسیم به همان سؤال بالا. وقتی در همین دو سال چندین هزار نفر از اعضای کادر درمان از ایران رفتهاند و بیش از هزار نفر هم در نوبت رفتن قرار دارند، چرا کوچ ورزشکارانی که برخی کارآمدی لازم را هم ندارند و گرهی از ورزش ایران باز نمیکنند، تا این اندازه برجسته دیده میشود؟
نقش رسانههای معاند
بخشی از پاسخ این سؤال مشخص است. کار رسانهای گستردهای که بهعنوان مثال روی رفتن بازیکن هندبال زنان میشود، خیلی بیشتر از صدها و هزاران متخصص پزشکی است که شاید نمونهشان را در ایران نداشته باشیم.
وقتی از رسانه معاند صحبت میکنیم، قطعاً باید بپذیریم که رفتن یک فرد متخصص، آن هم در مشاغل حساسی مثل پزشکی را به ضرر ایران میدانند و به طور قطع چیزی در مذمت آن نمیگویند. علاوه بر آن ترجیح میدهند که اصلاً چیزی دربارهاش نگویند تا این روند همچنان ادامه داشته باشد و ضربه بیشتری به کشور بخورد.
با این حال ورزشکاری که دیگر دلش با ایران نیست، درگیر دسیسهها شده و یا به هر دلیل ممکن، جایگاه قابل قبولی در ورزش ایران ندارد، رفتنش از لحاظ فنی ضربه آنچنانی به ورزش نمیزند اما جان میدهد برای کار رسانهای. اینکه از محدودیتهای بعضاً خیالی و غیرواقعی بگویند و فشارهای عجیب و غریبی که خیلی وقتها وجود خارجی ندارند.
نیاز مهم مدیریت
برای برخیها، هر چقدر هم که دلیل و منطق و عوامل احساسی برای ماندن بچینی، یک دلیل برای رفتن پیدا میکنند. با این جماعت دیگر نمیشود کاری داشت و آخر سر هر کاری که انجام دهی، بالاخره یک روز چمدانشان را خواهند بست. عده دیگری هم مسیر دیگری را برای زندگی انتخاب میکنند اما مسألهای با بودن زیر پرچم ایران ندارند. مسیر زندگیشان در اقلیم و جغرافیای دیگری ممکن است و همان اهداف و آرزوها، آن را به سمت و سوی دیگری خواهند کشاند.
در این میان، جماعت قابل توجهی هم هستند که مشکلات کوچکی دارند. اختلافهای ریز و درشت با مسئولان و مربیان، مشکلات مالی یا وعده و وعیدهای عجیبی که آن طرف آبیها میدهند و هواییشان میکنند. بحث اصلی بر سر همینهاست. همینهایی که با تمام مشکلات، هنوز برایشان مهم است که زیر کدام پرچم مبارزه کنند و افتخاراتشان در مقابل نام کدام کشور نوشته شود.
همانهایی که با یک تماس کوچک، یک شغل دائم و مطمئن با درآمد مکفی یا یک جایگاه متناسب با شأن و درخور نامشان، همان اندک دلگیری را فراموش خواهند کرد. کارهای کوچکی که همگی نیازمند یک مدیریت خوب و حواسجمع و همچنین دستورالعملی سیستماتیک در بررسی و رسیدگی به شرایط ورزشکاران است.