کادر مدیریتی باید ترمیم میشد یا... ؟
وقتی نهاد یا «اداره»ای ضعیف عمل میکند یا در یک باشگاه ورزشی مشکلاتی به وجود میآید، ابتدا آسیبشناسی میکنند تا به طور دقیق مشخص شود که کجای کار میلنگد و ایرادات از کدام واحدها است و ترمیمها باید شامل کدامین موارد شود و سپس شروع به ترمیم قسمتهایی میکنند که نقص و کمبود داشته است. با این حال به نظر میرسد در امر رسیدگی به مشکلات استقلال و در پروسه آسیبشناسی و سپس اتخاذ راههای حل این معضلات، اشتباهات پایهای و بنیادینی در این باشگاه روی داده که قدیمیترها با نگاهی استعارهآمیز و به قصد نشان دادن اهمیت و در عین حال ظرافت و سادگی موضوع آن را «اشتباه لُپی» نامگذاری کردهاند. پس از بروز مشکلات بزرگ و حاشیههای فراوان در استقلال طی سالهای اخیر که سبب شده این تیم بسیار معتبر و پرافتخار در 8 سال اخیر هرگز فاتح لیگ فوتبال ایران نشود و در 7 فصل گذشته فقط یک کاپ (جام حذفی سه سال پیش) را تصاحب کند، مسئولان امر مجدداً حکم به تغییر هیأت مدیره و مدیرعامل این باشگاه داده و گروهی تازه را به باشگاه فرستاده و البته یکی دو نفر از جمع مدیران قبلی را هم که عمر حضورشان در هیأت مدیره فقط قدری از یک ماه فراتر میرود، حفظ کردهاند. اینجا اصلاً بحث بر سر این نیست که مدیرعامل جدید کیست و چقدر شانس توفیق دارد و حتی این سؤال مهم هم گم شده و اهمیتش را از دست داده که آیا محمد مؤمنی صلاحیت حضور در هیأت مدیره را دارد یا خیر و سؤال اساسیتر و مهمتر این است که آیا در درجه اول هیأت مدیره باید ترمیم میشد یا کادر فنی تقویت میشد و کدام یک از این دو واحد بیشتر برای آبیهای پایتخت مشکلساز بودهاند؟
در این باب اصلاً قصدی برای مبرا سازی مدیرانی مثل احمد مددی و احمد سعادتمند از ایراداتی که در کار آنها مشاهده میشد، وجود ندارد و البته قصورهای کوچکی هم نبودند و اکثر مدیران قبل از این دو نفر نیز لنگیهایی در کار خود داشتند و با این اوصاف تغییر اکثر اعضای هیأت مدیره آبیها به قصد دست یافتن به ترکیب و راندمانی بهتر در این واحد کار لازمی بوده و ابتدا به ساکن کار بدی نبوده است اما سؤال اساسیتر و مبحث بسیار مهمتر این است که آیا در ابتدا و به عنوان مشکل اول آبیها نباید به امور فنی آنها ورود میشد و جمع مربیان استقلال که کمبودها و اشتباهاتی داشتهاند، به گونهای ترمیم و تقویت میشدند که شکستهای بعدی از راه نرسند. هر چه باشد، هر باختی در میدان مسابقات بیش از آنکه محصول کار مدیران باشد، مولود انتخابها و روشهایی است که مربیان در کار خود دارند و زمانی که سوت شروع هر دیداری نواخته شد، این ارنج و تغییرات اعمال شده توسط مربیان است که یک تیم را در نهایت برنده یا بازنده میکند. مدیر ارشد یک باشگاه و اعضای هیأت مدیره آن مسئول درجه اول اتفاقات فنیای نیستند که در جریان هر مسابقهای روی میدهند و مسئول اصلی این رویدادها، کادر مربیان باشگاهند که یا درست تصمیمگیری و اتخاذ تاکتیک میکنند و برنده میشوند یا اشتباه میکنند و تیم را به سوی شکست سوق میدهند. اینجا بحث بر سر این نیست که کارنامه فرهاد مجیدی در سه مقطعی که سرمربی استقلال بوده، دقیقاً شامل چند برد و چند باخت میشود و حتی این نکته را نیز مبنا قرار نمیدهیم که در دوره وی هیچ جامی توسط آبیها فتح نشده اما وقتی مدیران تازه منصوب شده توسط سران ورزشی هنوز نیامده و جا نیفتاده در باشگاه، سرمربی و به واقع کل کادر فنی را برای مدت سه سال دیگر ابقا میکنند، به این معنا است که اولاً در آسیبشناسی مشکلات استقلال دقت عمل لازم به کار نرفته و دوماً با تثبیت کادر مربیان قبلی، فرصت هرگونه ترمیم روشهای فنی از تیم گرفته شده است. تیمی که مهره خوب کم ندارد و در اکثر پستها حداقل از دو مهره توانا و همسطح بهره میگیرد ولی به اعتقاد اکثر صاحبنظران و به هر دلیلی که موجه یا ناموجه به نظر برسد، توان استفاده حداکثری از پتانسیلهای موجود در این نفرات در جمع مربیان مشاهده نشده است.
سران جدید استقلال میتوانستند در امر تعیین بافت کادر فنی تیم وقت بیشتری را برای خود قائل شوند و فرصت فزونتری را به خود بدهند. حسن چنان قضیهای این بود که ایرادات فنی تیم بیشتر و بهتر دیده میشد و از کارشناسان فزونتری در این ارتباط نظرخواهی میشد و واقعیات ملموس در این خصوص به شکل عیانتری چهره نشان میداد. در چنان صورتی حداقل نیازی که برای آبیها به چشم میخورد و تأمین آن مهم تلقی میشد، تقویت کادر فنی و استفاده از دستیاران بهتر و قویتر برای فرهاد مجیدی میبود و اگر بررسی نحوه کار فنی استقلال ریشهایتر و حرفهایتر صورت میپذیرفت، تغییرات از این هم بیشتر و اساسیتر میشد. حالا که چنین نشده و جوهر مرکب انتصاب مدیران تازه هنوز خشک نشده، حکم به ابقای سه ساله کادر فنی داده شده، دو برداشت در ذهن ناظران و هواداران به وجود آمده است؛ اولی این است که مدیران بدون آگاهی کامل از وقایع و نتایج فصول اخیر و بدون اینکه بدانند برخی ناکامیهای استقلال طی این مدت تا چه میزان ریشه در علایق و سلایق فردی مربیان تیم داشته، دست به ابقای آنها زدهاند و دومی که از اولی هم تلختر و تأسفآورتر مینماید، این است که مدیران با این باور که مجیدی با وجود نتایج منفی سالیان اخیر هنوز طرفداران بالنسبه زیادی دارد، او را ابقا کردهاند تا در بازی محبوبیت در جمع هواداران و روی سکوها (که دیر یا زود شاهد حضور مجدد تماشاگران در این محل خواهیم بود) بازنده نباشند و چنان محبوبیت ولو رو به کاهشی را وسیلهای برای ضمانت حضور طولانیتر خود در باشگاه قرار دهند.
قطعاً هواداران استقلال و فوتبالدوستان در این زمینه نظرات صائبی دارند و بهتر از هر کسی از اتفاقات این باشگاه و دلایل ناکامیهای آن مطلعند ولی مقدمات قضیه پس از روی کار آمدن مدیران تازه حاکی از آن است که سمت و سوها و تصمیمگیریها محصول احتیاط و روشهایی برای جذب هواداران است که فقط مصلحتجوییهای کوتاه مدت میتواند بانی آن باشد و سود درازمدتی در آن وجود ندارد. شاید انتصاب بیژن طاهری به عنوان سرپرست جدید استقلال انتخاب بدی نباشد ولی وقتی فرزاد مجیدی رسماً دستیار اول برادرش میشود و استقلال با همان افراد و ساز و کارهایی به سوی فصل جدید به حرکت درمیآید که در سه فصل گذشته جواب نداده و ناکامیهای متعددی را آفریده، این بدان معنا است که وقایع قبلی اصلاً دیده نشده و ملاک عمل قرار نگرفته و در آن صورت باید پرسید که اگر مشاهده نشده و یا ایراداتی در کارهای فنی وجود نداشته، اصلاً چرا انتصابهای تازه صورت گرفته است و مدیران قبلی که چوب نتایج منفی و شکستهای میدانی را خوردهاند، چرا رفتهاند و مدیران جدید به چه سبب آمدهاند؟ !