printlogo


کد خبر: 235210تاریخ: 1400/6/30 00:00
پخش مستندی چهار قسمتی از زندگی بزرگترین مشتزن تاریخ
دختر محمدعلی: پدرم زندگی‌اش را فدای مردم کرد

گزارش
ادوارد هلمور    
 
در فوریه 1964 محمدعلی که آن موقع کاسیوس کلی 22ساله بود، در لوییزویل کنتاکی برای اولین‌بار ادعا کرد: «من بهترینم.» بعد از آنکه سانی لیستون را شکست داد، این اولین قهرمانی او در بوکس سنگین‌وزن جهان بود که دوبار دیگر تکرار شد.
ادعای درستی بود اما حالا که مستند چهار قسمتی «محمدعلی» توسط فیلمساز برجسته، کن برنز، ساخته و پخش می‌شود، جلوه‌های زیباتری از زندگی کاریزماتیک و پرجنجال این بوکسور مورد توجه قرار می‌گیرد، خیلی بیشتر از چیزی که مشت‌های مصمم و جنبه ورزشی او به تصویر می‌کشد. رشیده علی، یکی از هفت دختر او به «آبزرور» می‌گوید: «پدر من زندگی آسانی نداشت. چند بار جدایی، چند بار شکست و ناکامی در برابر مراجع قضایی؛ او زندگی خودش را فدا کرد تا مردم را آزاد کند.»
این مستند که شش سال ساختش طول کشیده و دختر برنز، سارا و دیوید مک ماهون نیز در ساخت آن مشارکت داشته‌اند، 40 سال فیلم‌های آرشیوی علی را کنکاش می‌کند و به مقطع حساسی از تغییر فرهنگی آمریکا می‌رسد. رشیده که به قول برنز، روحیه‌ای مثل پدرش دارد، امیدوار است داستان او را به نسل جدید بازگو کند تا با صاحبان اندیشه‌های بزرگ که مسئولیت اجتماعی سنگینی احساس می‌کردند، آشنا شوند: «شما در این فیلم این انسان آرام را بیرون از منطقه آسایشش می‌بینید. او اهل یک شهر کوچک بود که به‌طور خودکار وارد یک جریان بزرگ شد اما حتی در آن سن و سال کم اندیشه‌های روشنی داشت و باور داشت می‌تواند به مردم کمک کند. در دهه سوم زندگی‌اش دنیا را تغییر می‌داد در حالی که هرگز تصور نمی‌کرد در چنین موقعیتی قرار بگیرد.»
او ادامه می‌دهد: «پدرم با نژادپرستی بی‌نهایت، خشونت پلیس و کسانی که اسلام‌گریز هستند مواجه شد. ما هنوز هم در حال مبارزه هستیم. او دیگر نیست که ما را در این وضعیت ببیند اما هنوز هم می‌تواند راه را به ما نشان بدهد تا تفاوت ایجاد کنیم.» برنز می‌گوید می‌خواسته چشم‌اندازی کلی و دقیق از زندگی علی را نشان دهد: «این تلاشی بود برای حرکتی فراتر از نظر و باور جمعی. ما می‌خواستیم فقط راوی مبارزات او نباشیم -بعضی‌ها با احساسات درونی خود عاشق شکسپیر هستند- بلکه سفر مذهبی او و زندگی شخصی‌اش را مدنظر داشتیم که شامل تم‌های مهمی در آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم می‌شود؛ نقش ورزش، ورزشکاران سیاهپوست، پیچیدگی تغییر در جنبش‌های حقوق مدنی، نژاد، جنگ، سیاست، جنسیت که همه آنها امروز مطرح و قابل بحث است.»
در میان این تم‌ها یکی از آنها که محمدعلی به آن اهمیت زیادی داد، قتل با انگیزه نژادی پسر 14ساله، امت تیل، در می‌سی‌سی‌پی در 1955 بود. رشیده می‌گوید: «آنها هم‌سن بودند. تماشای این صحنه تراژیک و قتل این نوجوان زیبا برای پدرم فوق‌العاده وحشتناک بود اما به او انگیزه داد برای تغییر تلاشی صورت دهد. او حس می‌کرد برای همین روی زمین است که به مردم کمک کند. او در این دنیا گیر نکرده بود، اجازه نداد شرایط زمینگیرش کند. بیشتر نگران این بود که بعد از مرگ چه اتفاقاتی در انتظارش است.»
جک جانسون، بوکسور و موضوع مستند سال 2004 برنز با عنوان «سیاهی نابخشودنی» نیز به گفته این فیلمساز بسیار تأثیرگذار بود. در واقع مربی علی، آنجلو داندی در جریان مسابقات فریاد می‌زد: «روح در خانه است، روح در خانه است» تا به او یادآوری کند تنها نیست.
برنز توضیح می‌دهد: «جک جانسون می‌خواست آدم خودش باشد و به حدی از آزادی برسد. این را جامعه سفیدپوستان تاب نمی‌آورد. وقتی نمی‌توانستند در رینگ شکستش دهند، از راه‌های دیگر به سراغش می‌رفتند. شباهت زیادی به علی داشت. به‌دنبالش رفتند به‌خاطر آنکه تصور می‌شد باورهای سیاسی دارند اما در واقع دغدغه‌های مذهبی داشتند. آمریکا نمی‌تواند ببیند یک سیاهپوست تصمیم مذهبی بزرگی بگیرد برای همین آن را توهین سیاسی تلقی و متهمش کردند.»
رشیده می‌گوید بسیاری از آفریقایی-آمریکایی‌ها با پدرش موافق نبودند: «فکر می‌کردند او در عرصه ملی نباید مغرورانه ایده‌های بحث‌برانگیز مطرح کند، شاید به نحوی شست‌وشوی مغزی داده شده بودند.»
دختر علی کار پدرش را ادامه داده. او دو کتاب نوشته درباره زندگی با پارکینسون که پدرش 30 سال و تا زمان مرگش در سال 2016 با آن درگیر بود. به گفته رشیده، شوخ‌طبعی علی هیچ‌وقت از بین نرفت و حتی وقتی سختی‌های بسیاری در جسم خود داشت، با اعضای خانواده شوخی می‌کرد: «هرگز به کسی نه نگفت، بسیار متواضع بود و به اینکه محمدعلی است، عشق می‌ورزید. ما با این چیزها بزرگ شدیم، چطور می‌توانیم آنها را کنار بگذاریم؟»
پسر او، نیکو، مثل پدربزرگ و عمه‌اش لیلا بوکسور شده: «رابطه خیلی خوبی با بابابزرگ داشت. خیلی با هم حرف می‌زدند و پدرم خوشحال بود از اینکه وارد بوکس شده چون عاشق بوکس بود.»
او احساس می‌کند پدرش بوکس را انتخاب نکرد بلکه بوکس او را انتخاب کرد: «کلیپی هست که پدرم در آن می‌گوید: من به‌دلیلی اینجا هستم که خودم نمی‌دانم. من آزادی می‌خواهم. برای او بوکس فقط یک سکو بود و او از این سکو برای رسیدن به هدف‌های بلند خود به‌درستی استفاده کرد.»
منبع: گاردین
 

Page Generated in 0.0050 sec