استقلال طی سالهای اخیر در فراری دادن بازیکنان کارآمد پست حساس پیستون چپ استادی خیره کنندهای را از خود بروز داده است. این در حالی است که این ذخایر هدر رفته چه در زمان جذب به جمع آبیها و بازی برای آنها نمره قبولی گرفتهاند و چه وقتی که استقلال آنها را واگذار کرده در تیم بعدی خود نمره قبولی گرفته و ثابت کردهاند که ایراد قضیه نه در آنها بلکه در تصمیم گیرندهها و افرادی بوده که به هر دلیل نامشخص و گاه موهومی با این بازیکنان مفید قطع ارتباط کاری کرده و آنها را به سمت و سوهای دیگر فرستادهاند. چنین روندی در گذشته دورتر نیز بیسابقه نبوده اما اوج جلوگیری آن در سالهای اخیر بوده و شامل بازیکنانی مثل میلاد زکیپور، آرمین سهرابیان، هرویه میلیچ و محمد نادری شده و کار را به جایی رسانده که استقلال در آستانه فصل تازه احساس فقر کامل در پست پیستون چپ میکند و با اینکه بابک مرادی را هنوز برای این پست در اختیار دارد اما چنین سرمایهای برای فصلی طولانی که آبیها به طور همزمان درگیر سه جام شامل دو جام داخلی و یک جام خارجی (لیگ قهرمانان آسیا) خواهند بود، بسیار اندک است زیرا تیمهایی با این برنامههای وسیع و شرح وظایف سخت و تعدد مسابقات و گستردگی فعالیتها موظفاند که برای هر پست حداقل دو بازیکن قوی و همسطح داشته باشند و حتی باید به سه گزینه در هر پست نیز اندیشید. اتفاقات هیچگاه خبر نمیکنند و در فوتبال و مسابقات فیزیکی و پرحادثه آن هر چیزی متصور است و چنین وضعی برای پستهای هر چه تخصصیتر مانند پیستونهای چپ و راست بیشتر از سایر نقاط صدق میکند و این احتمال وجود دارد که در چنین مناطقی هر دو انتخاب اول و دومتان به دلایل مختلف در دسترس نباشند و به ناچار به یک فرد سوم روی بیاورید و وای به وقتی که اصلاً گزینه سومی برای آن پست نداشته باشید!
پیامدهای اصراری غریب و نابجا
وقتی آندره استراماچونی سرمربی استقلال شد با وجود بیلان و خاطرات خوشی که از خود به جای گذاشت اصرار غریب و نابجایی در جذب یک پیستون چپ تازه و خارجی از خود بروز داد و فرد مورد نظر او برای این پست هرویه میلیچ بود. لابد میدانید که او آمد و برای استقلال هم بازی کرد و چون زمامداری این مربی ایتالیایی فقط پنج ماه طول کشید مدیران استقلال چه برخورد بدی با میلیچ داشتند که پس از بارها قهر و رفت و برگشت وی به تهران سرانجام منجر به جدایی قطعی و نهایی این مدافع –هافبک چپ پا از جمع آبیها در اوایل تابستان امسال و رجوع وی به فیفا برای دریافت مطالبات معوقه و فراوانش شد. اما در شروع ماجرا و وقتی که استراماچونی هر دو پایش را در یک کفش و بر جذب میلیچ اصرار کرد استقلال دو مدافع چپ نفوذی و حاضر به یراق داشت که هیچ یک نیز سطح پایینی را از خود بروز نمیدادند و کارآییشان کم و بیش در حد میلیچ بود. یکی از آنها آرمین سهرابیان بود که حتی به تیم ملی هم دعوت شده بود و پس از دیدن بیاعتنایی آبیها به سایپا رفت و دیگری میلاد زکیپور که یک پیستون چپ دونده و جنگنده نشان میداد و او نیز پس از کممهری آبیها از جمع آنها کوچ کرد و لیگ بیستم را در میان شاگردان امیر قلعهنویی در گل گهر سیرجان سپری کرد. اگر استقلال در آن فصل عاقلانهتر عمل میکرد و بخصوص تصمیمهای اقتصادی بهتری میگرفت، میلیچ را جذب نمیکرد و با همان سرمایه خوب و با کفایت ایرانیاش یعنی زکیپور و سهرابیان پای در میدان مینهاد و با همانها نیز قطعاً نتایج بدی نمیگرفت.
به سوی بلاتکلیفی
صحت این اقدام زمانی مشخصتر و این وجه الزامیتر شد که همگان دیدیم استراماچونی حاضر به گذشت از منافع شخصیاش و ابقا در پست خود و ماندن در ایران نشد و با رفتن سریعاش بازیکن استخدام شده توسط خود (میلیچ) را هم وارد یک برزخ طولانی کرد و مدت یک سال از زندگی حرفهای این پیستون چپ متین را که اهل دعوا و مرافه هم نبود به تیرگی و بلاتکلیفی کشاند و روزهای پرابهام بسیاری را برای او رقم زد. در نهایت و پس از کش و قوسهای فوق و جدایی اجباری سهرابیان و زکیپور و دفع تدریجی یک میلیچ ناامید و دلسرد شده حتی محمد نادری هم که از ابتدای لیگ بیستم از اردوی رقیب بزرگ و قدیمی (پرسپولیس) به استقلال آمده بود دلایل و دلگرمی مالی کافی را برای ابقا در جمع استقلالیها نیافت و اواسط ماه پیش به لیگ ترکیه رفت و شاگرد مصطفی دنیزلی شد و این در حالی روی داد که نادری در نیم فصل دوم این لیگ درخشیده و به لحاظ فنی هم در اندازههای میلیچ نشان داده و شاید حتی در سطحی بالاتر از وی جلوه کرده بود.
آنها حدس نزدند
همانطور که پیشتر گفتیم مجموعه این اتفاقات سبب شده استقلال در فاصله کمی تا بازگشایی فصل 2021 لیگ قهرمانان آسیا و حدود 45 روز مانده تا شروع لیگ بیست و یکم ایران فقط بابک مرادی پرتلاش اما کم تجربه را برای پست مدافع-هافبک چپ در اختیار داشته باشد و با تمام وجود حس کند که این سرمایه برای فصلی بس طولانی و فرسایشی به شدت ناکافی است. چنین وضعیتهایی معمولاً برخاسته از تصمیمهای لحظهای و غافل ماندن از مسائل عمیقتر و ندیدن افقهای وسیعتر و به واقع مبنا قرار ندادن آینده طولانی مدتتر تیم است. آنهایی که قدر زکیپور و سهرابیان را ندانستند اصلاً به این مسأله توجه نکردند که پیداکردن بازیکنانی در همین سطح نیز برای استقلال در بازار بینظم فعلی فوتبال ایران و قیمتهای نجومی متداول شده در آن کار بسیار سختی خواهد بود و کسانی که میلیچ را مأیوس و رفتنی کردند باید حدس میزدند که نادری بازیکن پیشین کورترای بلژیک هم به لطف بند و تبصره ویژه و نه چندان منصفانهای که در متن قراردادش وجود داشت قادر بود هر زمان که اراده کند و با رسیدن هر پیشنهاد مناسبی از خارج بار سفر ببندد و یک بار دیگر لژیونر شود که این چنین نیز شد و از همین راه به ترکیه رفت.
فقط تأسف و افسوس
پایدار نبودن هیأت مدیره استقلال و رفت و آمد دائمی نفراتی تازه به آن نیز مزید بر علت شده تا یک «عقل درازمدت» و یک قوه مدیریت آیندهنگر پروسه جذب و جدایی بازیکنان را به گونهای هدایت و نظمدهی کند که خسرانهایی از آن دست که گفتیم حادث نشود و این باشگاه بتواند در جذب و دفع بازیکنان به گونهای عمل کند که هیچگاه دستش خالی نماند و در هر وضعیتی و در هر پست موجود نفر و بازیکن به اندازه کافی داشته باشد و ناگهان با خلأ قحطی بازیکن و فقدانهایی روبهرو نشود که محصول وجود نداشتن سیاستهای هوشمندانه و طولانی مدت در باشگاه است. در گذشته که دفعات تغییر در هیأت مدیره استقلال به اندازه امروز نبود، این تیم توانست در پست مدافع چپ نفوذی و مدافع-هافبک چپ (که بعداً به پیستون چپ و بال چپ تغییر نام دادند) ثروتهای ماندگار و پرتأثیری همچون صادق ورمزیار و علیرضا نیکبخت واحدی را در اختیار گیرد و به مدت حداقل 10 سال از آنها سود جوید و پیش از آنها امثال آندرانیک اسکندریان و اصغر حاجیلو نیز این پست را پوشش داده بودند و در مقاطعی دیگر زندهیاد عزت جانملکی نیز در این مکان انجام وظیفه کرده و اقدامات مربیان و مدیران وقت آبیها در راه حفظ آنان در یک راستای اصولی و درست انجام میشود و برخورد با آنها هرگز به گونهای نبود که در سالهای اخیر با نفرات نسل جدیدتر صورت پذیرفته و جز تأسف و افسوس چیزی را برجای نگذاشته است. به واقع اگر دفع غیرعقلایی و سریع یکسری مدافع-هافبک چپ تخصصی و کارآمد مهارت و استادی ویژهای را بطلبد، سران و مربیان استقلال در این زمینه بیرقیب و رکوردشکن بوده و استادان فن جلوه کردهاند!