شهرام وزیری
پنداری در ذات فوتبال ما نهادینه شده که با خودزنی دردمان را درمان کنیم!
فوتبالی که در جای جایش پر از قشرق و یقهگیری و آشوبطلبی است... تو بخوان در یک جایش باید بزنی تا نخوری، در یک جای دیگرش باید کتک خورت ملس باشد و مدام توی سرت بزنند و در دیگر جایش هم اگر کتکخوری نبود تا میخوری خودزنی کنی آن هم چه جور!
فوتبالی که یک روزش میروند کیروش را میآورند تا هی بزند تو سر ما و ما بزنیم فرق سرش بعدش میرویم اجل معلق ویلموتس را میآوریم که تا میخورد تو سر و کول فوتبالمان بزند و پول زدنش را هم باجگیری کند و حالا هم برسد نوبت همین اسکوچیچ بیزبانی که چون کتککاری بلد نیست بعضیها از قیافه محجوبش خوششان نیاید و به جرم بیریخت بودنش چنان پس سرش بزنند که پس پسکی برود رو هوا!
فوتبالی که تا میآید از موفقیتش خوش خوشانمان شود ناغافل از ریش مبارکش برمیدارند و به سبیل نامبارکش میچسبانند تا در این بیتدبیریهای مستدام دوباره بیریخت و ناخوش شویم و ایضاً هر آنچه این بابا اسکوچیچ آبرومندانه برای این فوتبال ساخته و پرداخته، به زیر سؤال ببریم و صد البته در این خودسوزیهای مکرر تیم ملی تا انتخاب جانشین وی همچنان خاکسترنشین باشد!
حالا ما ماندهایم این همه روشنبینی را به حساب کدام آدم خوشفکر در بالا و پایین این فوتبال بگذاریم!؟ به حساب همین رئیسی که انتظار داشتیم و هنوز هم داریم که با بینشی روشنفکرانه به گردش امور در دیوانسالاری فوتبال و چرخش توپش در میدانها بنگرد یا باید به حساب خرد جمعی آن کسانی بگذاریم که اگر خردشان را روی هم جمع بزنی تا دلت بخواهد به بینش و دانش فنی فوتبال بدهکارند و... یا باید در پس پرده قلمکار منقش به شتر گاو پلنگ این فوتبال باز بگردیم دنبال سوداگران و دلالانی که همچنان در بازار مکارههای دورهای با این را ببر، آن را بیارهای مستدام میلیونها دلار یه جیبزده و میزنند!
از جناب رئیس جوان فوتبالمان میپرسیم اگر در میان آن همه ناامیدی که در منامه شیخ سلمان فوتبال ما را در خود گرفته بود، دری به تخته نامبارک این فوتبال خورده بود و به طور مثال یکی مثل گواردیولا یا مورینیو یا کلوپ و ... با صدها دنگ و فنگ و قرار و مدارهای آنچنانی و دلالبازیهای مکرر همین نتایجی را که این مرد نجیب و بیادعا در میان آن همه خوف و رجا گرفته است، آنها هم میگرفتند الان فوتبال ما به چی و به کی باید میبالید که حالا مینالید!؟
شما آقای عزیزی خادم مطمئن باشید تا روز و روزگاری که ساختار و زیربنای این فوتبال از قاعده تا به رأس هرمش چه در نگاه و بینش و چه در ساخت زیربنا و ایضاً برنامهریزیهای مدیریتی به حداقلی از فوتبال حرفهای جهان نرسد... چه این باشد و چه آن باشد و چه هر مربی نامدار دیگر فوتبال این دیار، همین است و صد البته همانی که در پنج دوره جام جهانی بوده است!
آقای عزیزی خادم! پای ما لنگ است و منزل بس دراز. شما به عنوان رئیس این فوتبال لطف کنید بگویید در این فرصت اندک تا شهریور ماه با توجه به حضور دیر هنگام لژیونرها در اردوهای پیش رو که 90درصد تیم روی شاخ مبارکشان چرخیده و میچرخد شما یا آن جمع جمیع خردمندانتان بگویند در این مقطع زمانی کدام مربی جانشینی را میشناسید که قادر باشد این تیم ملی فعلاً بر زمین مانده را برای آوردگاه سخت پیش رو به حداقل هماهنگی برساند. آیا تعویض اسکوچیچ با هر مربی دیگر به مثابه بن دیوار تیم ملی را کندن و بامش را اندودن نیست!؟